باز تاب های بحث « جنبش چپ» ... و وظایف جدید
محمد عالم افتخار محمد عالم افتخار

احتراماً به آگاهی می رسانم که باز تاب ها  در مورد " بحث «جنبش چپ» و معادله ای از کاشف «نسبیت» آینشتاین " در حدیکه تاکنون دریافت شده است ؛ واقعاً برایم هیجان انگیز ، الهامبخش و امید آفرین است .

ایمیل های زیادی دریافت کرده ام که حاوی مطالب ، نقد ها ، نظر ها و پرسش های بسیار عمیق ، ضروری و حیاتی اند  و درین جمع  پیام های بزرگوارانه از شخصیت هایی هم هست که تصور نمی کردم  بر من و نوشته ها و آثار بنده التفاتی داشته باشند .

 بدینوسیله عمیقترین سپاسگذاری ها و احترامات قلبی ی خویش را حضور تک تک شان تقدیم میدارم .

به توفیق ایزدی در نظر دارم ؛ مخصوصاً به پرسش ها و انتقادات  دوستان  طئ  چند مقالهء هرچه ساده و مستدل و مستند و در صورت امکان مصور ؛ پاسخ تهیه  و از طریق کهکشان انترنیت ؛ به خدمت همه گان تقدیم دارم .

برای عزیزانی که تازه  به موضوع  بر میخورند ؛ عرض میشود که مباحث یاد شده  در اثر تفاهم  نیک و سازندهء  گرداننده گان محترم  رسانه های انترنیتی ی افغانی وسیعاً  انتشار یافته است .

تا جائیکه بنده  برخورده  یا مطلع شده ام ؛ ویب سایت های آریایی ، نوید روز ، مشعل ، رسانهء نور ، همایون ، وطندار، کوفی ، خاوران ، مصالحهء ملی ، سپیده دم ، پیام نهضت ، ژواک ، میهن ؛ و ویبلاک های پر بار کوهساران ، کابلزمین ... هر شش قسمت بحث را  به طور مکمل  و سایت پیام آفتاب  بخش اول  و دو بخش اخیر آنرا  درج  نموده اند . با  مراجعه به هر کدام از این رسانه های وزین ( عمدتاً در ردیف مقالات گزیده  و مقالات سیاسی آنها ) میتوان بر مباحث دست یافت .

 

در عین حال به لطف محترم نجیب یوسفی گردانندهء گرانقدر ویبسایت « وطندار» ؛ صفحهء ویژه برای مقالات  بنده اختصاص داده شده  که علاوه  بر مقالات این بحث ؛ خیلی از مقالات اخیر دیگر اینجانب که بیانگر دیدگاه ها و تحلیل های مقدماتی یا بیشتر در مورد جنبش چپ کشور میباشد ؛ نیز در همین صفحه  قرار دارد و لینک آن این است :

http://www.vatandar.at/eftkhar.html

 

چنانکه در چند نامهء برقی (ایمیل) آتی مشاهده میفرمائید ؛ گسترهء بحث ؛ خیلی مسایل دارد که  نظر به هر سطح فکری و سابقهء ذهنی  و موقعیت اجتماعی ، فرهنگی ... تفاوت مینماید .

تصور میکنم شرکت دوستان  و اهل  فکر و اندیشه  و تحقیق  و مطالعه  ما را به غنا مندی و اثر بخشی و رهگشا گردیدن آن  مساعدت غیر قابل اندازه گیری مینماید .

 لذا از همه آرزومندم انتقادات ، پرسش ها  و برداشت های خود از مقالات شش گانهء این بحث  و سایر مقالات  در مورد جنبش چپ را ؛ از من دریغ ندارند .

این مورد همانند تبصره های خبری گذرا  نیست ؛ همیشه  تازه  و مورد اندیشه  و کاربرد و استفاده  میباشد  و با تجارب و رویداد های مزید غنا و پهنای بیشتر و مبرمیت  متفاوت تر می یابد.

اینجا 3 ایمیل از دوستان مهربان برگزیده ام که هر کدام به جهاتی تیپیک می باشند :

 

 

ایمیل  نخست :

 

برادر عزیز و گرامی ام جناب محترم عالم افتخار!

سلا م های زیا د خود را برایتان تقدیم داشته صحت و موفقت شما را آرزو  مینما یم.

بخش ششم جنبش چپ را خواند م ، تشکر از شما.  قابل یادآوری میدانم  تا  در مورد  بگویم که  کمتر کسان  مفهوم  و ساحهء  گسترش جنبش چپ را طوریکه شما تشریح کرده اید ؛ میدانند . از اینرو کار بزرگ توضیحی شما  قابل قدر است.

 من یقین دارم که هدف شما معرفی حفیظ الله امین نیست ، آن هیولا را همه می شناسند اما با مطالعه آن سطور خواننده  می تواند دست اندر کاران  رژیم فعلی  و عا ملین پشت پرده شان  را به آسانی در قالب  و سیمای حفیظ الله امین به نظاره بنشیند  زیرا تنها  نامها  و ماسکها  تبدیل شده است. خیلی بجاست که ضرب المثل « بزک بزک نمیر که جو لغمان میرسد » را در یک بخش قبلی  بکار برده اید ، راستی  نجات وطن از پرتگا ه ،  ماورای عملکرد  یک  و یا چند حزب است .

نجات وطن به یک رستا خیز سرتاسری وطنی  ضرورت دارد ، خیلی موءثر است که شما در این خصوص از چوکات ملی فراتر رفته  مسا یل را منحیث یک پاتریوت  از دیدگاه پتریاتیزم  مطرح می کنید زیرا قبل از همه موانع ایکه  در فراخوان  و عملکرد عمومی موجود اند باید هموار ساخته شوند .

قلم تان سبز و کامگار باشید !

                                           دکتور جهـش

****************************

 

ایمیل دوم :

 

شاغلی محترم عالم افتخار صاحب !

 

صد سلام  بری شما  دارم . من یک یا دو صفحه مطلب به زور خوانده میتوانستم . لاکن یک روز که شیشتم  کل مطلب بخش ششم تان خواندم . سیل که کدم 18 صفحه کلان است . به خود حیران ماندم که این چطور گپ شد که سریم ضعف نامد . مقصد همینست که نوشتهء شما مثل دگر ها  نیست و بسیار خوند میکند . و دلکش است و مغز آدم  پر میسازد.

شاغلی اوستاد !

 من از شما چه پت کنم که بیخی رنج  می برم .  از این خبر ها و بد و رد ها که هر روز در سایت  ها نشر میشود که پشتون خوب  نمیگوید . لفظ های اوغان و اوغو  حالی به یک داو و دشنام بدل شده . میگن  این حالت از دست کرزی و کله خور هاییش اس . میگن از دست طالب  پیدا شده . میگن آی ایس آی  و پاکستان  و جاسوس های ایران  پیدا و رواجیش کرده اند . میگن دیگر همسایه ها و جامعه جهانی هم آنها چاق میکنند و مقصد های کلان کلان دارند .

ازی بالا حالی ده غرب و امریکا  داد و بیداد است  که خط  دیورند صحیح است ، قبول است و ما  به رسمیت می شناسیم . او طرف پاکستان و پاکستانی باشه  و این طرف اوغانستانی و یا خراسانی  و استاد ها و پروفیسور ها می آیند پشت تلویزیون ها همی گپ میزنند  او ثابت میکنند که این گپ قانونی است ؛ قانون بین الملل است و هرکس دیگه قسم فکر کرده خواسته شوروی ها و دیگه ها و دیگه ها کده . سر ازو هم یک نظر نیست ـ بسیار اختلافات است . یگان کل کل و بزن بزن هم میشه .

ما وقتی که بحث های شما میخواندیم معطل میشدیم که آخر نوبت به این درد و غم و راه گمی های ما هم میرسد . مگر بحث خلاص کردی و به اینجا ها  گپ نرسید .

ازی خاطر ما ازیت دو خواهش داریم .

 اولیش همیس که خودیت که خدا به دل پدر و مادریت انداخته بود که عالم باشی ـ عالم استی و ما میگوئیم نام خدا  زور عالم هستی ؛ این قضیهء سرحد و دیورند  یک بار خوب حلاجی کو و باز از روی علمیت و قانون ها نشان بده که راه چاره چیست و چه به خیر است ؟

دوم خواهش ازیت داریم که یک فورمول پیدا کو و نشان بته که به همو اساس ما خاین بشناسیم  و همه  خاین بشناسند . حالی هرکس او را که  بد  دید و خوش نداشت خاین نام میته و او دیگه و دیگه و دیگه به همینطور . یک متر به ما جور کن یا قالب بریز که هرکس را با اونها ـ هم ما  اندازه و تول کنیم  و هم دیگه ها سنجیده  بشناسین که خاین است یا خدمتگار . در امروز و در پارسال و سالها دور و دور تر .

ما میدانیم که این کار ها  از خودیت به کمک خدای تعالی پوره اس . ما شنیدستیم که خیلی کتاب هم نوشته کردستی . شاید این سوال ها هم حل کرده باشی .  جور و سلامت باشی استاد خوب ما  افتخار صاحب .

 

                                                ایمل احمدزی مهاجر به کالیفرنیا                                                                      

 

 

 ( از الفبای انگلیسی بر گردان و به جای بعضی کلمات ناخوانا ؛ معادل نزدیک به آنها گذاشته شده است )

 

**********************

 

ایمیل سوم :

 

دانشمند گران ارج و مبتکر  جناب عالم افتخار که واقعا به افتخار علمی نسل تان ، مردم  و کشور رنج دیده  و عذاب کشیده مان مبدل گردیده اید، درود وسلام نثار تان  باد.  

 

آشنایی، ارادت وعلاقه ی من به آفریده های علمی و سیاسی شما به سال های 1357 زمانیکه جناب  شان در شهر شبرغان منحیث مدیر مسول روزنامه ی جوزجانان ایفای وظیفه مینمودند باز میگردد.  در آن زمان من که به تازه گی از تخنیکم نفت وگاز مزار شریف فارغ و در تفحصات شبرغان منحیث   معاون انجنیر در مدیریت جیولوژی کار می کردم خواندن سر مقاله های «جوزجانان» برایم شور و شوق ، احساس وجرأت میبخشیدند تا در راهی که انتخاب نموده ام با پویا یی و جویایی ادامه دهم . و درس های آن مقطع ، از زنده گی ام تا کنون برایم از ارزش و جایگاه ی خاصی بر خوردار اند.

 

با کمال تاسف روند زمان  نه شما را منحیث قلم دار شهره و چهره (چیره) دست در شبرغان  « جوزجانان » مجال   و فرصت   دوام درخشیدن و بارور شدن داد ، و نه هم  به  من فرصت کار در تفحصات و تکمیل تخصص در رشته جیولوژی .

دوام حیات اجتماعی من با جنگ و دفاع در محیط  نظامی گره خورد و از آن به بعد تسلسل تعقیب  آ فریده   های علمی و تحقیقی طی مدت طولانی جایش را به شنیدن، بلی گفتن ، اطاعت کردن  و اجرا کردن خالی کرد.

من که اکنون در دوری از کشورم در مهاجرت «طلایی»  ولی خالی از معنویت ، غرور و افتخار در کشور دنمارک  به سر می برم تا هنوز علاقه مند و ارادتمند  آفریده های شما بوده علاوه از خواندن ،  آنها را در دوسیه ی جدا گانه ی تحت نام «عالم افتخار» کلکسیون مینمایم.

از اضافه نویسی ام مرا معذور دارید زیرا مدت طولانی به وظایف از همین گونه اشتغال داشتم ، من درحالیکه به جهان ، به انسان ،عوامل و عواطف و کنش و واکنش های شان از چشم خرد ، اندیشه ، دانش و بینش خود نگاه می نمایم  با زوایای نگرش شما که خیلی ها عالمانه ، تحقیقی و تجدد طلبانه میباشند  در اکثریت  قریب به اتفاق ، موارد موافق بوده علاوتاً مانند گذشته برایم آموزنده ، جالب و در خور ستایش می باشند.
 
گاه گاهی در جریان خواندن نوشته‌های شما، سوالاتی نیز در ذهنم ایجاد می گردند که اینک یکی از آنها را از قسمت ششم و پایانی نوشته  شما تحت عنوان «جنش چپ » می خواهم با شما در میان  بگذارم.

 اگر نشر پاسخ بدان را از طریق رسانه ها لازم نمی دانستید  امید وارم  به جواب همین نامه  به آدرس الکترونیکی بالا لطف فرمایید و اگر هیچ پاسخی از شما در یافت ندارم  باز هم عیبی ندارد  زیرا رسم  ارادتمند بودن نیازی به در یافت پاسخ ندارد .

در قسمت پایانی بخش ششم « جبش چپ» من جملات پایانی را خواندم :

  نخستین پیروزی کبیر و برگشت ناپذیر جنبش چپ افغانستان در چهل سال پیش در هم شکستن « تابو» و طلسم «سلطنت» و سپس تعویض آن به نظام جمهوری بود .

پیامد های این تجارب بیحد عظیم است و موجب آن میگردد که توده ها در زمینه ؛ به معانی ی درس های تاریخی علامه سید جمال الدین افغانی عمیقاً پئ ببرند و زمام امور دینی و عبادی خویش را از چنگ مشتی « علمای سوء» به در آورده و به احیای صدق و صفا و عدل و تقوای راستین اسلامی و انسانی قیام نمایند .

افغانستان و توده های مردم آن ؛ دیگر آن نیست که در دهه های اخیر کرملین نشینان ، کاخ سفید نشینان ، رجاله های غربی ، نمرود ها و فرعون های عربی و پاکی و پکنی ..و نوکران به اصطلاح روشنفکر و اجیران جنگی ی ایشان ؛ می پنداشتند و در اوایل خیلی ها حق هم داشتند!!!

افغانستان در بدل قربانی های فراوان و آسیب های بیحد و حصر ، شکست های متواتر که در برابر زور و قلدوری و ابلیسی متحمل گردیده ؛ چیز های ارزشمند فوق العاده ای نیز به دست آورده که هم در حکم عظیمترین پیروزی های استراتیژیک است و هم زمینه ساز اینکه در آینده های نه چندان دور؛ این قلب تپندهء بر اعظم بزرگ آسیا « نبض » آنرا به شور آورد و حرف اول را در منطقه و جهان بزند! 

 

به نظر من جملات بالا در نوشته شما  تحت عنوان «جنبش چپ » حکم نتیجه‌گیری کلی بحث دارد .

 شما   کودتای خانواده گی را که در نتیجه آن سردار محمد داود خان صاحب ارگ شا هی گردید ونام نظام سلطنتی را از شاهی به جمهوری تغیر داد بزرگترین پیروزی چپ مینامید اکنون پرسیده می‌شود که     
 آیا کودتا ها که بدون شک با خون ریزی ، استعمال زور و قهر همراه میباشد با سرشت اهداف چپ در توافق و هم اهنگی قرار دارد. ؟

سردار محمد داود خان که  گذشته ها ی خیلی ها زشت و غیر انسانی اش در ظلم و ستم بر انسان زحمت کش افغانستان حتی تا  امروز ورد زبانها  میباشد ، میتوانست پیشوا و رهبر حرکتی  که شما آنرا پیروزی کبیر جنبش چپ نامیده ای  باشد ؟
 ارمغان این پیروزی کبیر بر ملت مظلوم کشور مان چه بوده است ؟ 
میتوان پرسش های فراوانی در رابطه  به کودتای داوود خان ، عوامل و انگیزه های آن ، دست آورد ها ، پیام  و ارمغان آن مطرح ساخت ، ولی  من با همین چند پرسش بسنده مینمایم اما مسمی ساختن این کودتای خانواده گی و فرمایشی را  بنام پیروزی کبیر جنبش چپ دور از انصاف و جفا به اساسگذاران و جان باخته گان جنبش چپ کشورم ارزیابی مینمایم .

مطلب دوم :

شما آموزه  ها و درس های سید جمال الدین افغانی را راهگشای آلام و مصایب و نجات ملت افغان از قید اسارت « دینی » ، امپریالستی و سوسیالستی ارزیابی نموده اید. من تعجب مینمایم  شاید من به گونه لازم نتوانسته باشم از جملات مورد نظر مفهوم بدست آرم ؛ ای کاش چنین باشد . ولی شما که خود بار ها خواننده گان آثار تان را به مطالعهء کتاب با ارزش « بازی شیطانی » اثر اثتثنایی رابرت دریفوس دعوت نموده اید به وضاحت ابعاد شخصیت ، وظایف و نقش سید جمال را در خدمت گذاری به اهداف استعمار انگلیس و متعاقبا در بوجود آمدن کمر بند سبز ......... .......به تصویر کشیده است. که همین به اصطلاح مجاهدین ، قومندانان و وحشت گران مافیایی حاکم امروزین افغانستان  بدون شک فرزندان فکری سید مورد نظر شما هستند. که شما از« درس های تاریخی اش » نام برده  اید . آیا واقعا شما بدین باور هستید که راه نجات انسان ها از مظالم اجتماعی سیاسی عصر مان  «مکتب» سید جمال و به تعقیب شاگردانش سید قطب  و محمد قطب  ، حکمتیار و ربانی و سیاف و....همین ها میباشند.؟
من هرگز قبول چنین امری را از جانب شما نمی توانم حتی تصور نمایم .

دانشمند محترم عالم افتخار !
 شما در کتاب بی مانند تان « معنای قرآن » با صراحت بی بدیل مبرهن ساخته اید ، اینکه قرآن برای قوم و قبیله ای « قریش و در محدوده ای ام القری » فرستاده  شده است و کتابی است متعلق به زمان معین و جغرافیای خاص .
همچنان در اثر بی بدیل معنای قرآن واقعاً  آموزه های بزرگ وجود  دارد که میتواند نسل جوان کشور را در تفکیک حدود و ثغور عقل و باور؛ علم و جهل و …...یاری رساند.

من به این باورم که در جهان امروز آموزه های 1400 و چند سال قبل که دیگر ارزش‌هایش پیوند با تاریخ دارد نمیتواند کار برد عملی در عرصه های دانش وعلم امروزین داشته باشد .

باور وعقاید مذهبی دیگر فقط  در محدودهء من و خدایم شاید مضر نباشد  ولی وسیعتر از همین حد باعث مولود القاعده و شاخه‌های رنگارنگ دیگر آن که ما در افغانستان آن ‌ها را بنام تنظیم های جهادی  میشناسیم  می گردد.

به عقیده و باور من درس‌های تاریخی سید جمال الدین افغانی نیز ریشه  در همین بیشه کهنه  و استعمار انگلیس و توسعه طلبی انحصار سرمایه داری دارد. بنا برین امیدوارم در مورد چپ بودن کودتای 28 سرطان و تعالیم سید جمال انگلیس به نوشته تان  روشنی بیشتری لطف و مرحمت نموده ممنون سازید     .       

                                           با احترام  ـ محد یوسف از دنمارک

 

******************************************************

 

خواننده گان عزیز ؛ از لابلای این  ایمیل ها ر ممکن است  چیز های زیادی برای علاقه مندی و اندیشه  پیدا نمایند ؛ ولی  من  به اجازهء همه ؛ احتراماً خاطر نشان میسازم که این ها همه  بدون استثنا  نشان میدهند که مونولوگ و تک گویی و موعظه و مقاله ؛ دیگر همه چیز  نیست  و جز لایهء نازکی  از لایه های مخاطبان  و همصفان  و همسنگران ما را  ارضا و اقناع  نمیکند .

( اینکه در گذشته نیز چنین بوده است یا نه ؟؛ عجالتاً باشد به جایش !)

لذا باید هرچه  بیشتر به فرهنگ و اخلاق و امکان  دیالوگ  گذشت . پرسش هایی که برای نسلی و قدمه ای حل شده و بدیهی معلوم میشود ؛ برای گروه ها  و رده های سنی  و فکری ی دیگر هنوز تازه  مطرح میگردد .

بشر و جامعهء بشری همین است و ناموس تطور و تکامل در آن همین !

ثابت و قبول شده است که هیچ  پرسش و سؤالی  بیهوده  و احمقانه .... نیست ؛ ولی پاسخ ها  و بر خورد ها  در برابر پرسش ها میتواند  بیحد  و بیحساب احمقانه  باشد ! (  و در طول تاریخ غالباً  نه اینکه  احمقانه  بوده است  بلکه  شدادانه  و مستبدانه  و ظالمانه  و جنایتکارانه  هم بوده است !)

مگر امروز ؛ روز دیگر است !

در برابر سؤال  و پرسش و اعتراض  و پروتیست  نمی توان ( و نباید!) به سلاح ها  و متکا های کهن  و فرتوت  و مستبدانه  و وحشیانه  توسل جست .  باید  حوصله  داشت  و بردباری ؛ و فقط  پیدا کرد که راه ها  و وسایل  اقناع  کدام ها اند؟؟؟؟؟

خوشبختانه  به  عرض دوستان  و عزیزان میرسانم  که تا اینجا ؛ در توان این  بندهء ضعیف هست که به  پاسخ عزیزان نجیب  و لطیف خود  بپردازم  و اگر عمر باقی  بود ؛ هفتهء دیگر در خدمت خواهم بود .


January 24th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها